سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه [بذر] دوستی رویید، کمک رساندن به یکدیگر و پشتیبانی از یکدیگر، واجب می گردد . [امام علی علیه السلام]
 
جمعه 91 مهر 14 , ساعت 10:11 عصر

خلاصه قسمت 42 سریال دونگ یی
دونگیی میگه معنای اون نت ها “ایم گو ” هست و این عنوان یک مقام هست و مشاور شیم میگه که اون مقام رو کسی نداره جز مشاور اوه تاسوک ….
اون برای اینکه قدرت رو همواره توی دستش داشته باشه دست به کشتن سایر رقباش زد …
دونگیی میگه باید یک موضوعی رو بررسی کنه و به اقامتگاهش میره و کاغذ ی رو که عکس پروانه بود رو باخودش برمیداره و به دیدن بانو جانگ میره …
اما ملکه در بیرون قصر به طور پنهانی با جانگ مویول جلسه داره و جانگ مویول به بانو جانگ میگه که احتمالا دونگیی با گروه شمشیر زنا در ارتباط بوده و هست چراکه اونا بعد از اینکه به اقامتگاهش سر زدن اونو نکشتن برعکس که تا الان همه کسایی که اونا به سراغشون رفتن کشته شدن و از اون عجیب تر مخفی کردن این موضوع هست …
بانو جانگ به قصر برمیگرده و میبینه که دونگیی در قصر اون منتظرش هست …
بانو جانگ که از دیدن اون اونم توی این وقت شب تعجب کرده با هم صحبت می کنن اما خوب میدونه که این دیدار اونم با این وضعیت حتما دلیلی داره …
دونگیی به بانو جانگ میگه یادتونه که سالها پیش وقتی ازتون درخواست کردم که آویز شخصیتونو بهم نشون بدید یک آویز بهم نشون دادید آیا اون تنها آویز شما بود؟
بانو جانگ از این سوال دونگیی متعجب میشه و میگه منظورت چیه ؟ و بعد دونگیی کاغذی رو که عکس پروانه روشه رو بهش میده ( این کاغذ اگر یادتون باشه متعلق به خود بانو جانگ بود که به نجاری در کانون نوازندگان داد تا براش دوباره اون آویز رو بسازه و بعد دونگیی اون کاغذ رو هنگام سوزاندن زباله ها پیدا کرد ) بانو جانگ با دیدن اون نقاشی شوکه میشه اما به هیچ وجه حرفی نمیزنه و دونگیی به اقامتگاهش برمیگرده اما از عکس العمل بانو جانگ میفهمه که اون آویز متعلق به اون بوده …
وقتی دونگیی به اقامتگاهش برمیگرده با چانسو ملاقات میکنه و میگه کار بانو جانگ و مشاور اوه تاسوک بوده …

اونا بودن که باعث کشته شدن پدر و برادم شدن اما من ناخواسته به اون کمک کردم و این خیلی منو ناراحت میکنه …
به دستور امپراتور اکثر افرادی که به تبعید فرستاده شدن برمیگردن و رئیس جانگ هم به قصر برمیگرده و به دیدار با خواهرش میره …
الان که دونگیی و رئیس سئو و مشاور شیم و چانسو از دست داشتن مشاور اوه تاسوک و بانو جانگ باخبرن دنبال یک مدرک معتبر میگردن که بتونن بوسیله اون اونا رو به دام بندازن …
اما هیچ مدرکی نیست … به همین علت دونگ یی میگه که باید خودشون اون مدرک رو بسازن …
اما بریم سراغ مشاور اوه تاسوک …
همه ی افرادی که به تبعید فرستاده شدن و از مقامات هستن اجازه ی بازگشت پیدا میکنن اما بازوی اون یعنی رئیس دادگستری که برادر زاده اش هست رو اجازه ی بازگشتشو ندادن . وقتی مشاور این موضوع رو میفهمه عصبانی میشه و میگه اونا میخوان با این کار دستای منو ببندن و تصمیم میگیره که بره و موضوع رو بررسی کنه اما وقتی از درب منزلش بیرون میاد میبینه که یک اعلامیه روی دیوار خونه اون نصب شده و توش اونو باعث قتل های گروه شمشیر زنا درگذشته معرفی کردن …
وقتی که مشاور این اعلامیه رو میبینه به سرعت اونو برمیداره و به طرف فرمانداری میره و با جانگ مویول دیدار میکنه و میگه که یکی از ماجرایی که قبلا رخ داده باخبر شده و کسی جز تو و بانو جانگ نمیتونسته باشه ؟ اما جانگ مویول میگه که ما نبودیم حتما یکی از ماجرا باخبر شده اما کی ؟
اما این کار نقشه ای بود که دونگیی کشیده بود ….
افراد رئیس سئو مشاور رو تحت نظر گرفتن تا عکس العمشو بعد از خوندن اون اعلامیه ببینن اما تعجب میکنن که چرا اون به فرمانداری رفت …
امپراتور بعد از اینکه شب قبل حرف های دونگ یی رو شنید تصمیم میگیره که در مورد اشرافی که کشته شدن تحقیق کنه و متوجه میشه که تمام اون اشراف به خدمتکاراشون که از طبقه رعیت بودن ظلم میکردن ….
حالا که تمام مدارک آماده شده دونگیی رئیس سئو رو به اقامتگاهش فرامیخونه و میگه : بعد از اینکه ماجرا رو علنی کنیم من دیگه نمیتونم و نمیخوام حقیقت رو مخفی کنم و باید تمام حقیقت رو به امپراتور بگم اما ازت یک خواهش دارم اونم اینه که تو باید بگی منو نمیشناختی تا تو در این ماجرا در گیر نشی چون اگر تو هم توی این ماجرا وارد بشی اون وقت دیگه کسی نیست که از شاهزاده محافظت کنه من ازت میخوام که همه چیز رو مخفی کنی هر اتفاقی افتاد باید از شاهزاده محافظت کنی …
رئیس سئو ناراحت میشه و میگه من نمیتونم مطمئنا بعد از اینکه حقیقت برملابشه بیگناهی پدر و برادرت هم معلوم میشه …
چانسو به سراغ گادورا میره و ماجرا رو بهش میگه و میگه که مشاور اوه تاسوک پشت این ماجرا ها بوده پس دیگه نباید دست به قتل ها بزنی و بزاری تا قانون اونا رو مجازات کنه …
اما جانگ مویول که به دونگی حساس شده تحقیق میکنه و متوجه میشه که رئیس شمشیر زنا یک دختر داشته که به گواهی رئیس سئو گفته شده که اون کشته شده و اون مدارک رو به بانو جانگ میده …
بانو جانگ وقتی اون عکس رو میبینه یادش به اون زمان میوفته و میفهمه که اون دختر همونی بود که آویزشو که روی زمین افتاد رو بهش برگردوند …
و چون دونگیی دنبال اون اویز میگشته مطمئن میشه که ” چون دونگیی ” همون ” چویی دونگیی ” دختر رئیس شمشیرزنا بوده ..
اما دونگیی تصمیم میگره که خودش شخصا موضوع رو به اطلاع امپراتور برسونه اما قبل از رفتن پیش امپراتور به سراغ ملکه میره و میگه باید منتظر یک بلوای بزرگی توی قصر باشن اما ماجرا رو بهشون نمیگه و به قصر امپراتور میره اما میبینه که امپراتور در قصر نیست …
امپراتور به شهر رفته تا ببینه که گزارشی در مورد بد رفتاری اشراف در حق زیر دستاشون وجود داره یانه …
اما جانگ مویول با رئیس جانگ دیدار میکنه و میگه که مشاور لو رفته باید فکری به حالش بکنیم واگر اونو پیدا کردن یعنی اینکه مدرکی دارن که میتونن ازش استفاده کنن و رئیس جانگ میگه من خودم همه چیز رو درست میکنم …
رئیس جانگ به ملاقات با مشاور اوه تاسوک میره و میگه که برای اینکه بتونن مشکل رو رفع کنن بهتره که از شهر خارج بشی و مدتی دور از این هیاهو هاباشی . من ترتیب این سفر رو برات دادم و افرادم بیرون تو رو همراهی میکنن و مشاور هم میپذیره و با همراهی نیروهای رئیس جانگ از شهر خارج میشه …
افراد گادروا متوجه این حرکت میشن و گادورا میگه که احتمالا میخوان اونو پنهان کنن ما نباید بزاریم این کارو انجام بدن و به طرف مسیر اونا حرکت میکنن …
اما در بین راه افراد رئیس جانگ که مشاور اوه تاسوک رو همراهی میکنن از ادامه حرکت بازمی ایستن و شمشیراشونو بیرون میکشن که اونو بکشن و مشاور تعجب میکنه و میگه پس میخواین منو از سر راحتون بردارید …
به محض اینکه اولین شمشیر به مشاور اوه تاسوک برخورد میکنه گادرورا و افرادش سرمیرسن و شروع به جنگ و دفاع از مشاور میکنن اما در همین لحظه افراد فرمانداری همشونو محاصره میکنه …
وقتی این خبر به رئیس سئو و مشاور شیم میرسه حسابی ناراحت میشن چراکه بخش اعظمی از مدارکشون با کشته شدن رئیس اوهتاسوک از بین رفته و فرمانداری اعلام کرده که گروه شمشیرزنا به مشاور حمله کردن و اونو به قتل رسوندن …
اما رئیس اونا تونسته فرار کنه و همه جارو دنبالش میگردن …
گاردورا که به شدت زخمی شده به مهمانخانه سولهی میره و به اونا میگه که به دونگیی خبر بدن که این یک تله بوده و اونا مشاور رو کشتن …
گادورا رو به اتاقی میبرن و سولهی نوازنده پارک رو میفرسته که بره پزشک رو باخودش بیاره اما افراد فرمانداری همه جارو بستن و پزشکی رو هم که نوازنده پارک میخواست باخودش بیاره رو هم دستگیر میکنن …
سولهی نامه ای رو برای دونگیی میفرسته و توی اون درمورد گادورا میگه …
وقتی که این پیامو میخونه پنهانی از قصر خارج میشه و به مهمان خانه میره …
وقتی که از ماجرایی که برای گادورا رخ داده با خبر میشه مهر مخصوصش رو به خدمتکار سولهی میده و میگه که همین الان به بندر برید و با این مهر یک کشتی تهیه کنید همین الان باید گادورا رو از شهر خارج کنیم …
اما نیروهای فرمانداری از این که از طرف دونگیی توی این موقع شب چنین درخواستی داده شده تعجب میکنن و به سمت مهمانخانه حرکت میکنن . وقتی که دونگیی متوجه میشه به همراه گادورا و سولهی میخوان که از مهمان خانه خارج بشن که ناگهان تمام سربازا وارد اقامتگاه میشن و جلوی همه ی اونا هم امپراتور قرار داره چرا که جانگ مویول پیش امپراتور رفته و گفته بود که مشاور رو کشتن و وقتی فهمیده رئیس شمشیرزنا اینجاست اونجا اومده …
اما وقتی دونگ یی رو توی اون وضعیت میبینه تعجب میکنه ….
پایان قسمت چهل و دوم سریال دونگ یی …



لیست کل یادداشت های این وبلاگ