خلاصه قسمت 41 سریال دونگ یی
دونگ یی ندیمه هاشو به قصر فرستاد تا برن و کتب ادبیات شش گانه رو براش بیارن چون حدث زد که چون این کتب برای حزب جنوبی هستن مطمئنا توی اونا باید چیزی پیدا بشه …
اما همونطور که یادتونه تعدادی از افراد گروه شمشیر زنا برای کشتن همسر شاه که در اقامتگاهی در شهر هست حرکت کردن …
به دلیل کم شدن تعداد محافظا شمشیر زنا وارد اقامتگاه دونگ یی میشن و محافظا رو میکشن و وارد اقامتگاه دونگ یی میشن که اونو هم بکشن …
اما همین که میخوان بکشنش دونگ یی میگه شما جزو گروه شمشیرزنا هستید …
دونگ یی میگه شما جزو گروه شمشیرزنا هستید ؟ درسته ؟ برای چی اشراف رو میکشید ؟
یکی از شمشیرزنا میگه تو گروه شمشیر زنا رو از کجا میشناسی ؟ آیا حکومت هم از این موضوع باخبره ؟
دونگیی میگه گروه شمشیرزنا هیچ وقت افراد بیگناه رو نمیکشتن! هیچ وقت اشراف رو نمیکشتن ! من دختر رئیس هستم ! پدرم هیچ وقت با انجام این کار موافق نبود …
دوتا شمشیر زن که از این حرف تعجب کرده بودن و در انجام کارشون سست شده بودن نمیتونن حرفشو باور کنن که ناگهان نفر سومی میاد و میگه نیروها فرمانداری اومدن باید بریم …
شمشیرزنا بدون اینکه به دونگ یی آسیبی بزنن به طرف مخفیگاهشون حرکت میکنن و بین راه میبینن که گادورا داره به سرعت به طرفشون میاد !!!
گادورا میگه چیکار کردین اونو کشتید !!!
میگن مارو باید ببخشید که نتونستیم این کارو انجام بدیم آخه اون دختر حرف های عجیبی میزید و ادعا میکرد که دختر رئیس هست …
وگادورا میگه اون درست میگفت اون واقعا دختر رئیس هست …
اما در اقامتگاه دونگیی نیروهای فرمانداری میان و میبینن که نگهبانای اقامتگاه کشته شدن و به سراغ دونگ یی میرن و دونگ یی میگه من سالم . شما اینجا چیکار میکنید . فرمانداری که نباید اینجا نیرو یی داشته باشه …
چانسو پیش دونگ یی میاد و بهش میگه که با رئیس شمشیرزنا ملاقات کرده و اون فرد کسی نیست جز ” گادورا ” دوست دوران بچگیت که با هم فرار کردید … اون دوباره گروه شمشیرزنا رو تشکیل داده و میخواد انتقام بگیره …
دونگ یی که از این حرف شوکه میشه میگه که میخواد همین الان گادورا رو ببینه به همین علت چانسو پیش نیروهای فرمانداری میره که الان در اطراف اقامتگاه مشغول نگهبانی هستن و میگه که دیگه نیازی نیست شما اینجا باشید ما خودمون مراقبیم و نیازی نیست در مورد این جریان جایی گزارشی بدی و بهتره که بین خودمون بمونه …. و اونا هم قبول میکنن و میرن اما از این حرف چانسو که نباید چیزی به کسی بگن تعجب میکنن …
بعد از اینکه نیروهای فرمانداری میرن دونگیی به همراه چانسو به مهمانخانه سولهی میرن و چانسو ترتیب ملاقات دونگیی با گادورا رو میده …
گادورا و دونگیی در مهمان خانه با هم ملاقات میکنن و از اینکه بعد از این همه سال دوباره همدیگه رو دیدن خیلی خوشحالن …
دونگ یی تصمیم میگیره در مورد گروه شمشیرزنا و قتل ها با گادورا حرف بزنه اما گادورا قبول نمیکنه و میگه دوست نداره باهاش در این مورد حرف بزنه و میگه که بعد از اینکه خانوادشو کشتن فقط برای انتقام گرفتن تلاش کرده و میخواد که اونجا رو ترک کنه اما بین راه دونگ یی و چانسو بهش میگن این کارو نکن فقط چند وقت دست از انجام این کارا بردار ما داریم دنبال حقیقت میگردیم و نشونه هایی رو هم پیدا کردیم فقط چند روز صبر کن …
اما گادورا میره …
بعد از ملاقات با گادورا دونگ یی به همراه چانسو به اقامتگاه میان و میبینن که بانو بونگ و آکجونگ منتظرشن …
اما در قصر بانو جانگ نقشه ی دیگه ای کشیده …
فرماندار مویول به ملاقات با امپراتور میره و یک گزارشی رو به امپراتور میده که باعث شگفتی امپراتور میشه .
به دستور بانو جانگ چون الان در کشور قحطی رخ داده تمام افرادی که از حزب جنوبی به تبعید فرستاده شدن دارایی هاشونو به طور رایگان بین مردم قحطی زده تقسیم کردن .
امپراتور با فهمیدن این موضوع و چون توی این زمان به تجربه اون وزرا نیاز داره تصمیم میگیره که اونا رو ببخشه … همونطور که بانو جانگ پیش بینی کرده بود …
با رسیدن این خبر به قصر ملکه اینهیون اونم از این کار وزرا ی تبعیدی تعجب میکنه …
صبح روز بعد به دستور دونگیی مشاور شیم به ملاقاتش میاد و دونگیی میگه که حتما توی کتب ادبیات شش گانه حزب جنوبی در مورد اون علامتا چیزی گفتن لطفا کمک کن باید همه ی این کتابا رو بخونیم تا شاید از این موضوع باخبر بشیم . بازرس شیم که از حجم بالای کتابا تعجب کرده میگه برای چی اینقدر عجله داری ولی با این حال باشه من از دانشجویان ادبیات هم کمک میگیرم …
اما رئیس سئو متوجه میشه که پشت پرده این قتل ها گروه شمشیرزنا هستن و از اینکه چانسو از این موضوع باخبر بوده ناراحت میشه اما چانسو جلوشو میگره و میگه اگر الان اقدام کنیم برای دونگیی مشکل پیش میاد ما داریم خودمون دنبال ماجرا رو میگیریم و ممکنه قاتل پدرتو هم پیدا کنیم فقط تو جوری رفتار کن که چیزی نمی دونی . رئیس سئو که نمیدونه چیکار کنه میگه اما این کار خیلی سخته چون فرمانداری هم داره روی این قتل ها کار میکنه ممکنه اونا بفهمن و اون وقت …
اما فرمانده ای که دیشب با چانسو ملاقات کرده بود گزارش دیشب رو به فرماندار یعنی جانگ مویول میده …
فرماندار که از اینکه اونا میخواستن این موضوع به این مهمی رو پنهان کنن هم عصبانی میشه و هم مشکوک به همین علت به دیدن جسد های سربازایی که دیشب در اقامتگاه دونگیی کشته شدن میره . بعد از دیدن اجساد زخم های اونا رو بازخم جسد هایی که قبلا توسط گروه شمشیرزنا کشته شدن مقایسه میکنه میبینه که کاملا شبیه هم هستن … و تعجب میکنه …
دونگیی تصمیم میگیره که به قصر برگرده و وقتی این خبر به امپراتور میرسه خیلی خوشحال میشه …
دونگیی با امپراتور توی باغ قدم میزنن و دونگیی به امپراتور میگه نظرت درمورد گروه شمشیرزنا چیه ؟ همونایی که اشراف و کشتن ؟ امپراتور از حرف دونگ یی تعجب میکنه ولی دونگیی ادامه میده به نظرت چرا اونا این کارو انجام میدن ؟ شاید برای این باشه که کسی نمیتونه از اونا حمایت کنه ؟ و به حرفاشون گوش کنه ؟ یا اگر بهشون ظلم شد جایی ندارن که بخوان اونجا اعلام کنن …
امپراتور کاملا تعجب کرده که چرا دونگیی این حرفا رو میزنه …
بعد از برگشتن دونگیی به اقامتگاهش میبینه که رئیس هوانگ به ملاقاتش اومده و هاگیوم سولهی رو که برای برادر سولهی بوده و سولهی اونو خیلی دوست داشت رو سولهی به رئیس دال داده که اونو برای دوگیی بیاره …
دونگ یی مشغول دیدن هاگیومه که ناگهان به معنای اون اعداد پی میبره و به سرعت به سراغ رئیس سئو و مشاور شیم میره و میگه که نت های دوازده گانه موسیقی … دقیقا همینه و بعد شروع به نوشتن نت ها براساس اون اعداد میکنه و به نام ” ایم گو ” میرسه …
پایان قسمت 41 سریال دونگ یی .
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
و یون وو، تصاویر هو یون وو، تصاویر هو یون وو در سریال افسانه، هو
سانسوری های افسانه خورشید وماه، افسانه خورشید و ماه بدون سانسور،
ماه در آغوش خورشید، ماه در آغوش خورشید تمام قسمت ها، ماه در آغوش
افسانه خورشید و ماه، افسانه خورشید و ماه بدون سانسور، افسانه خور
تصاویر بدون سانسور افسانه خورشید و ماه, عکس های بدون سانسور سریا
[عناوین آرشیوشده]