سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دروغ نگفتم و دروغ نشنودم ، و گمراه نشدم و کسى را گمراه ننمودم . [نهج البلاغه]
 
پنج شنبه 91 مهر 20 , ساعت 5:40 عصر

عکس های بازیگران سریال افسانه دونگ یی

ادامه مطلب عکس های بازیگران سریال افسانه دونگ یی...

پنج شنبه 91 مهر 20 , ساعت 5:39 عصر

عکس های بازیگران سریال افسانه دونگ یی

ادامه مطلب عکس های بازیگران سریال افسانه دونگ یی...

جمعه 91 مهر 14 , ساعت 10:29 عصر

خلاصه قسمت 45 سریال دونگ یی
سالها از اخراج دونگیی از قصر میگذره و گیوم بزرگ شده و یک بچه ی شیطون و بلا شده …
روزی توی شهر یک اشرافی بهش توهین میکنه و اونم اونو نصیحت میکنه اما اون اشرافی عصبانی میشه که ناگهان دونگیی سرمیرسه و میگه اگر تو اشرافی هستی باید بدونی که همسر امپراتور توی شهر زندگی میکنه به چه جرأتی این طور با شاهزاده صحبت میکنی و نیروهای نگهبانی میان و اونو دستگیر میکنن اما دونگیی اونو میبخشه …

اما چون گیوم از دست آی جونگ که مسئوله نگهداری شاهزاده هست فرار کرده دونگیی تصمیم میگره که گیومو تنبیه که و یک سطل آب رو روی دستاش میزاره تا بالای سرش نگه داره یک ساعتی این تنبیه رو ادامه میده تا جایی که باو بونگ و آی جونگ و رئیس پونک و پارک دلشون به حال گیوم میسوزه …

اما در قصر به مناسبت ورود فرستاده چین جشنی برگزار شده و ولیعهد به همراه فرستاده به بازدید شهر رفتن و به جشن اومدن …
اما حال ولیعهد در حین مراسم جشن بد میشه …
ادامه مطلب خلاصه قسمت 45 سریال دونگ یی...

جمعه 91 مهر 14 , ساعت 10:23 عصر

خلاصه قسمت 44 سریال دونگ یی
دونگیی به فرمانداری میاد و جانگ مویول هم همه چیز رو آماده میکنه و کاتب رو هم خبر میکنه تا همه چیز ثبت بشه و میگه که باید همه چیز رو کامل بگی تا ثبت بشه …
اما امپراتور وقتی میفهمه که دونگیی به فرمانداری رفته به سرعت خودشو به فرمانداری میرسونه و دونگیی رو میبینه و میگه چرا اینجا اومدی باید با من بگردی … اما جانگ مویول میاد و میگه قربان این کار امکان پذیر نیست قربان چون دونگیی اعتراف کرده و همه چیز هم توسط کاتب ثبت شده …
وقتی امپراتور این حرفو میشنوه عصبانی میشه و میگه دونگیی چرا این کارو کردی میدونی وزرا نمیخوان تو زنده بمونی و اعترافت یعنی اعدام …
حالا باید خودم حکم مجازاتت رو اعلام کنم ….
با اینکه دونگیی اعتراف کرده امپراتور حاضر نیست حکمشو اعلام کنه به همین علت اعتراض ها بالا گرفته و حتی حزب غربی هم دیگه ازش حمایت نمیکنه و هیچ کدون از مقامات سر کارشون نمیان و امپراتور مجبور میشه که کار هارو به مقام های سطح پاییین تر بده …
دونگ یی به قصر برمیگرده اما میبینه که فرزندش به شدت گریه میکنه و ناراحته به همین علت پزشک ها رو خبر میکنن و وقتی پزشک میاد میگه که سرخک گرفته … اما هیچ دارویی نداریم که بخوایم براش مصرف کنیم …
اما دونگیی میگه که زمانی که کوچیک بودم پدرم گیاهی برام جوشونده درست میکرد خوب از اون استفاده کنید اصلا خودم میرم و اونو پیدا میکنم …
به سرعت این خبر توی قصر پخش میشه و ملکه اینهیون و امپراتور به سراغ شاهزاده میان …
دونگیی با ندیمه هاش به باغ میرن تا اون گیاه رو پیدا کنن و بالاخره اونو پیدا میکنن و با خودشون میارن …
دونگیی که گیاه رو پیدا کرده با خوشحالی به سمت اقامتگاه حرکت میکنه اما وقتی میرسه میبینه که همه دارن گریه میکنن و عذادارن …
نمیتونه باور کنه ….
ادامه مطلب خلاصه قسمت 44 سریال دونگ یی...

جمعه 91 مهر 14 , ساعت 10:18 عصر

خلاصه قسمت 43 سریال دونگ یی
امپراتور که از دیدن دونگیی اونم توی اون وضعیت تعجب کرده و نمیتونه حرفی بزنه فرماندار مویول دستور میده همه رو دستگیر کنن و باخودشون ببرن اما فقط دونگیی و امپراتور باقی موندن و امپراتور در کمال تعجب میپرسه تو اینجا چیکار میکنی اما دونگیی چیزی نمیتونه بگه …
فرماندارمویول میگه که باید دونگیی رو به فرمانداری ببریم تا چند سوال ازش بپرسیم و اونو به فرمانداری میبرن …
وقتی این خبر به رئیس سئو چانسو میرسه خیلی ناراحت و نگران میشن و از اون بیشتر بخاطر دستگیر شدن دونگیی . به همین علت چانسو به فرمانداری میره تا دونگیی رو با زور برگردونه اما فرمانده سئو جلو شو میگیره …
رئیس سئو تصمیم میگره به پیش امپراتور بره و ماجرا رو بگه و بگه که اون بوده که حقیقت رو پنهان کرده اما چانسو میگه من دیگه نمیتونم از شاهزاده حمایت کنم و طبق قولت به دونگیی باید تحمل کنی و از شاهزاده حمایت کنی …
اما در فرمانداری فرماندار مویول میگه این مهر متعلق به شماست ؟ شما درخواست کشتی دادید ؟ البته حق باشماست ؟ اما برای چی این موقع شب چنین درخواستی دادید ؟
اما دونگیی چیزی نمیگه و میگه اول میخواد که با امپراتور حرف بزنه و بعد از صحبت با اون با شما صحبت میکنم …
چانسو به پیش امپراتور میره که ماجرا رو به اطلاع امپراتور برسونه اما دونگیی میاد و میگه خودم همه چیز رو میگم …
امپراتور میگه خودم همه چیزو درست میکنم تو فقط میخواستی به دوست دوران بچگید کمک کنی و نمیدونستی اون کی بوده اصلامهم نیست خودم همه چیز رو درست میکنم اما دونگیی میگه نه من یک حقیقت بزرگ رو ازت پنهان کردم من دختر رئیس شمشیرزنا هستم و اسم واقعی من چویی دونگیی هست و تمام ماجرا رو میگه …
اما امپراتور عصبانی میشه و میگه من قبول نمیکنم و اجازه نمیده صحبت کنه و دستور میده اونو به اقامتگاهش همراهی کنن …
وزرا ی حزب جنوبی برای اعتراض تحسن میکنن و میخوان که دونگیی مجازات بشه …
ملکه از وزرای حزب غربی میخواد که هرطوری شده از دونگیی حمایت کنن و به سراغ بانو جانگ میره و میگه دیگه نمیزارم راحت به مقصودت برسی نمیزارم همونطور که منو زجر دادی دونگیی رو زجر بدی و درمقابلت می ایستم …
ادامه مطلب خلاصه قسمت 43 سریال دونگ یی...

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ