خلاصه قسمت 45 سریال دونگ یی
سالها از اخراج دونگیی از قصر میگذره و گیوم بزرگ شده و یک بچه ی شیطون و بلا شده …
روزی توی شهر یک اشرافی بهش توهین میکنه و اونم اونو نصیحت میکنه اما اون اشرافی عصبانی میشه که ناگهان دونگیی سرمیرسه و میگه اگر تو اشرافی هستی باید بدونی که همسر امپراتور توی شهر زندگی میکنه به چه جرأتی این طور با شاهزاده صحبت میکنی و نیروهای نگهبانی میان و اونو دستگیر میکنن اما دونگیی اونو میبخشه …
اما چون گیوم از دست آی جونگ که مسئوله نگهداری شاهزاده هست فرار کرده دونگیی تصمیم میگره که گیومو تنبیه که و یک سطل آب رو روی دستاش میزاره تا بالای سرش نگه داره یک ساعتی این تنبیه رو ادامه میده تا جایی که باو بونگ و آی جونگ و رئیس پونک و پارک دلشون به حال گیوم میسوزه …
اما در قصر به مناسبت ورود فرستاده چین جشنی برگزار شده و ولیعهد به همراه فرستاده به بازدید شهر رفتن و به جشن اومدن …
اما حال ولیعهد در حین مراسم جشن بد میشه …
ادامه مطلب خلاصه قسمت 45 سریال دونگ یی...
خلاصه قسمت 44 سریال دونگ یی
دونگیی به فرمانداری میاد و جانگ مویول هم همه چیز رو آماده میکنه و کاتب رو هم خبر میکنه تا همه چیز ثبت بشه و میگه که باید همه چیز رو کامل بگی تا ثبت بشه …
اما امپراتور وقتی میفهمه که دونگیی به فرمانداری رفته به سرعت خودشو به فرمانداری میرسونه و دونگیی رو میبینه و میگه چرا اینجا اومدی باید با من بگردی … اما جانگ مویول میاد و میگه قربان این کار امکان پذیر نیست قربان چون دونگیی اعتراف کرده و همه چیز هم توسط کاتب ثبت شده …
وقتی امپراتور این حرفو میشنوه عصبانی میشه و میگه دونگیی چرا این کارو کردی میدونی وزرا نمیخوان تو زنده بمونی و اعترافت یعنی اعدام …
حالا باید خودم حکم مجازاتت رو اعلام کنم ….
با اینکه دونگیی اعتراف کرده امپراتور حاضر نیست حکمشو اعلام کنه به همین علت اعتراض ها بالا گرفته و حتی حزب غربی هم دیگه ازش حمایت نمیکنه و هیچ کدون از مقامات سر کارشون نمیان و امپراتور مجبور میشه که کار هارو به مقام های سطح پاییین تر بده …
دونگ یی به قصر برمیگرده اما میبینه که فرزندش به شدت گریه میکنه و ناراحته به همین علت پزشک ها رو خبر میکنن و وقتی پزشک میاد میگه که سرخک گرفته … اما هیچ دارویی نداریم که بخوایم براش مصرف کنیم …
اما دونگیی میگه که زمانی که کوچیک بودم پدرم گیاهی برام جوشونده درست میکرد خوب از اون استفاده کنید اصلا خودم میرم و اونو پیدا میکنم …
به سرعت این خبر توی قصر پخش میشه و ملکه اینهیون و امپراتور به سراغ شاهزاده میان …
دونگیی با ندیمه هاش به باغ میرن تا اون گیاه رو پیدا کنن و بالاخره اونو پیدا میکنن و با خودشون میارن …
دونگیی که گیاه رو پیدا کرده با خوشحالی به سمت اقامتگاه حرکت میکنه اما وقتی میرسه میبینه که همه دارن گریه میکنن و عذادارن …
نمیتونه باور کنه ….
ادامه مطلب خلاصه قسمت 44 سریال دونگ یی...
خلاصه قسمت 43 سریال دونگ یی
امپراتور که از دیدن دونگیی اونم توی اون وضعیت تعجب کرده و نمیتونه حرفی بزنه فرماندار مویول دستور میده همه رو دستگیر کنن و باخودشون ببرن اما فقط دونگیی و امپراتور باقی موندن و امپراتور در کمال تعجب میپرسه تو اینجا چیکار میکنی اما دونگیی چیزی نمیتونه بگه …
فرماندارمویول میگه که باید دونگیی رو به فرمانداری ببریم تا چند سوال ازش بپرسیم و اونو به فرمانداری میبرن …
وقتی این خبر به رئیس سئو چانسو میرسه خیلی ناراحت و نگران میشن و از اون بیشتر بخاطر دستگیر شدن دونگیی . به همین علت چانسو به فرمانداری میره تا دونگیی رو با زور برگردونه اما فرمانده سئو جلو شو میگیره …
رئیس سئو تصمیم میگره به پیش امپراتور بره و ماجرا رو بگه و بگه که اون بوده که حقیقت رو پنهان کرده اما چانسو میگه من دیگه نمیتونم از شاهزاده حمایت کنم و طبق قولت به دونگیی باید تحمل کنی و از شاهزاده حمایت کنی …
اما در فرمانداری فرماندار مویول میگه این مهر متعلق به شماست ؟ شما درخواست کشتی دادید ؟ البته حق باشماست ؟ اما برای چی این موقع شب چنین درخواستی دادید ؟
اما دونگیی چیزی نمیگه و میگه اول میخواد که با امپراتور حرف بزنه و بعد از صحبت با اون با شما صحبت میکنم …
چانسو به پیش امپراتور میره که ماجرا رو به اطلاع امپراتور برسونه اما دونگیی میاد و میگه خودم همه چیز رو میگم …
امپراتور میگه خودم همه چیزو درست میکنم تو فقط میخواستی به دوست دوران بچگید کمک کنی و نمیدونستی اون کی بوده اصلامهم نیست خودم همه چیز رو درست میکنم اما دونگیی میگه نه من یک حقیقت بزرگ رو ازت پنهان کردم من دختر رئیس شمشیرزنا هستم و اسم واقعی من چویی دونگیی هست و تمام ماجرا رو میگه …
اما امپراتور عصبانی میشه و میگه من قبول نمیکنم و اجازه نمیده صحبت کنه و دستور میده اونو به اقامتگاهش همراهی کنن …
وزرا ی حزب جنوبی برای اعتراض تحسن میکنن و میخوان که دونگیی مجازات بشه …
ملکه از وزرای حزب غربی میخواد که هرطوری شده از دونگیی حمایت کنن و به سراغ بانو جانگ میره و میگه دیگه نمیزارم راحت به مقصودت برسی نمیزارم همونطور که منو زجر دادی دونگیی رو زجر بدی و درمقابلت می ایستم …
ادامه مطلب خلاصه قسمت 43 سریال دونگ یی...
خلاصه قسمت 42 سریال دونگ یی
دونگیی میگه معنای اون نت ها “ایم گو ” هست و این عنوان یک مقام هست و مشاور شیم میگه که اون مقام رو کسی نداره جز مشاور اوه تاسوک ….
اون برای اینکه قدرت رو همواره توی دستش داشته باشه دست به کشتن سایر رقباش زد …
دونگیی میگه باید یک موضوعی رو بررسی کنه و به اقامتگاهش میره و کاغذ ی رو که عکس پروانه بود رو باخودش برمیداره و به دیدن بانو جانگ میره …
اما ملکه در بیرون قصر به طور پنهانی با جانگ مویول جلسه داره و جانگ مویول به بانو جانگ میگه که احتمالا دونگیی با گروه شمشیر زنا در ارتباط بوده و هست چراکه اونا بعد از اینکه به اقامتگاهش سر زدن اونو نکشتن برعکس که تا الان همه کسایی که اونا به سراغشون رفتن کشته شدن و از اون عجیب تر مخفی کردن این موضوع هست …
بانو جانگ به قصر برمیگرده و میبینه که دونگیی در قصر اون منتظرش هست …
بانو جانگ که از دیدن اون اونم توی این وقت شب تعجب کرده با هم صحبت می کنن اما خوب میدونه که این دیدار اونم با این وضعیت حتما دلیلی داره …
دونگیی به بانو جانگ میگه یادتونه که سالها پیش وقتی ازتون درخواست کردم که آویز شخصیتونو بهم نشون بدید یک آویز بهم نشون دادید آیا اون تنها آویز شما بود؟
بانو جانگ از این سوال دونگیی متعجب میشه و میگه منظورت چیه ؟ و بعد دونگیی کاغذی رو که عکس پروانه روشه رو بهش میده ( این کاغذ اگر یادتون باشه متعلق به خود بانو جانگ بود که به نجاری در کانون نوازندگان داد تا براش دوباره اون آویز رو بسازه و بعد دونگیی اون کاغذ رو هنگام سوزاندن زباله ها پیدا کرد ) بانو جانگ با دیدن اون نقاشی شوکه میشه اما به هیچ وجه حرفی نمیزنه و دونگیی به اقامتگاهش برمیگرده اما از عکس العمل بانو جانگ میفهمه که اون آویز متعلق به اون بوده …
وقتی دونگیی به اقامتگاهش برمیگرده با چانسو ملاقات میکنه و میگه کار بانو جانگ و مشاور اوه تاسوک بوده …
خلاصه قسمت 41 سریال دونگ یی
دونگ یی ندیمه هاشو به قصر فرستاد تا برن و کتب ادبیات شش گانه رو براش بیارن چون حدث زد که چون این کتب برای حزب جنوبی هستن مطمئنا توی اونا باید چیزی پیدا بشه …
اما همونطور که یادتونه تعدادی از افراد گروه شمشیر زنا برای کشتن همسر شاه که در اقامتگاهی در شهر هست حرکت کردن …
به دلیل کم شدن تعداد محافظا شمشیر زنا وارد اقامتگاه دونگ یی میشن و محافظا رو میکشن و وارد اقامتگاه دونگ یی میشن که اونو هم بکشن …
اما همین که میخوان بکشنش دونگ یی میگه شما جزو گروه شمشیرزنا هستید …
دونگ یی میگه شما جزو گروه شمشیرزنا هستید ؟ درسته ؟ برای چی اشراف رو میکشید ؟
یکی از شمشیرزنا میگه تو گروه شمشیر زنا رو از کجا میشناسی ؟ آیا حکومت هم از این موضوع باخبره ؟
دونگیی میگه گروه شمشیرزنا هیچ وقت افراد بیگناه رو نمیکشتن! هیچ وقت اشراف رو نمیکشتن ! من دختر رئیس هستم ! پدرم هیچ وقت با انجام این کار موافق نبود …
دوتا شمشیر زن که از این حرف تعجب کرده بودن و در انجام کارشون سست شده بودن نمیتونن حرفشو باور کنن که ناگهان نفر سومی میاد و میگه نیروها فرمانداری اومدن باید بریم …
شمشیرزنا بدون اینکه به دونگ یی آسیبی بزنن به طرف مخفیگاهشون حرکت میکنن و بین راه میبینن که گادورا داره به سرعت به طرفشون میاد !!!
گادورا میگه چیکار کردین اونو کشتید !!!
میگن مارو باید ببخشید که نتونستیم این کارو انجام بدیم آخه اون دختر حرف های عجیبی میزید و ادعا میکرد که دختر رئیس هست …
وگادورا میگه اون درست میگفت اون واقعا دختر رئیس هست …
اما در اقامتگاه دونگیی نیروهای فرمانداری میان و میبینن که نگهبانای اقامتگاه کشته شدن و به سراغ دونگ یی میرن و دونگ یی میگه من سالم . شما اینجا چیکار میکنید . فرمانداری که نباید اینجا نیرو یی داشته باشه …
ادامه مطلب خلاصه قسمت 41 سریال دونگ یی...
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
و یون وو، تصاویر هو یون وو، تصاویر هو یون وو در سریال افسانه، هو
سانسوری های افسانه خورشید وماه، افسانه خورشید و ماه بدون سانسور،
ماه در آغوش خورشید، ماه در آغوش خورشید تمام قسمت ها، ماه در آغوش
افسانه خورشید و ماه، افسانه خورشید و ماه بدون سانسور، افسانه خور
تصاویر بدون سانسور افسانه خورشید و ماه, عکس های بدون سانسور سریا
[عناوین آرشیوشده]